دستاوردهای اسلامی و نقش ایران از دیدگاه شهید مطهری (2)
نويسنده:حجر اكبري زادگان

اسلام و انقلاب (1)

1-اول باید انقلاب را تعریف کنیم ، سپس انواع انقلاب ها را توضیح دهیم و سپس درباره ی علل و انگیزه ها و موجبات انقلاب بحث نماییم.
اما تعریف :
انقلاب به حسب مفهوم لغوی پشت و رو شدن و یا دگر شدن است .تعبیر انقلب علی وجهه یعنی پشت و روشدن و برگشت و تغییر جهت داد. مجموعاً در قرآن کلمه ی انقلاب مفهوم «برگشتن» داخلی یک شیء را یعنی عوض شدن جهت رو و پشت یا زیرو زبر را می فهماند و با رجوع فرق دارد . برگشتن سنگ از هوا رجوع هست ولی انقلاب نیست . انقلاب در فقه و فلسفه اصطلاح خاص دارد غیر از اصطلاح لغت که قرآن هم بر همان اصطلاح جاری است . در فقه در کتاب طهارت ، انقلاب و استعاله را از مطهّرات می شمارند .
ولی انقلاب در عصر ما یک مفهوم اجتماعی پیدا کرده است که با اصطلاحات فلسفی نزدیک است – نه با اصطلاح لغوی یا فقهی – و آن عبارت است از تغییر بنیادی در جامعه ، یعنی دگر شدن جامعه از بن و از بیخ و از اساس . به عبارت دیگر در هم ریختن نظم حاکم هرگاه با شدت و سرعت و مقرون به نوعی عصیان و تمرد و انکار و نفی و طرد باشد یعنی گروهی علیه گروه دیگر که نظم حاکم قائم به آن است و آنها آن نظم را حفظ کرده اند و آن نظم آنها را و وضع آنها را ، [ قیام می کنند ] قیام انقلابی با زور و عنف آن نظم برای جایگزین کردن نظم دیگری بر هم می زند .
پس انقلاب نوعی عصیان و طغیان است علیه نظم موجود و وضع حاکم به منظور برقراری نظمی و وضعی مطلوب ، پس انقلاب مبتنی است بر نارضایی و خشم از وضعی و آرزو و طلب وضعی دیگر . ولی صرف نارضائی از وضعی و آرزوی وضعی دیگر کافی نیست . بلکه انکار و نفی و وضع حاضر ضروری است همچنان که طلب و جستجو و تلاش و جهاد برای وضعی دیگر ضرورت دارد . علی هذا ممکن است نارضائی و حتی خشم باشد اما مقرون به سکون و سکوت و حدیث و رؤیا . اینجاست که ارزش مکتب و ایدئولوژی روشن می شود . تنها آن ایدئولوژی می تواند مفید و انقلابی و راهگشا باشد که عنصر انکار و نفی و طرد در متن تعلیماتش قرار گرفته باشد . فرق اسلام و مسیحیت در همین جاست که اسلام مشتمل بر جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است که عنصر شورش و هجوم بر وضع موجود است و مسیحیت فقط دم از صلح و سازش با هر وضعی می زند . انقلاب در مفهوم اجتماعی اولاً ارادی است و لهذا دیگر مفهوم فعل لازم را ندارد ، مفهوم فعل متعدی را دارد . می گوئیم انقلاب کرد نه این که منقلب شد . ثانیاً در جهت تکامل اطلاق می شود نه در هر عوض شدنی ، که دگرگونی در جهت سقوط ، انقلاب نامیده نمی شود . ثالثاً به نوعی نفی و انکار و عصیان استوار است .

انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی ؟ (2)

1- فرق انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی، یعنی انقلابی که ماهیت اسلامی و راه اسلامی و هدف اسلامی دارد با اسلام انقلابی یعنی اسلامی که ماهیت و راه و هدف انقلابی دارد . به عبارت دیگر فرق است میان آنجا که اسلام هدف و معیار انقلاب است با آنجا که انقلاب ، هدف و معیار اسلام است .
2- راجع به ریشه ی مذهب ، از دیده ی اسلام انقلابی ، خود اسلام و مذهب راستین تاریخ خاسته از طبقه ی محروم است و همیشه جنگها، جنگ مذهب علیه مذهب بوده است و کفر خود مذهب است . نه بی مذهبی ، و اینکه اسلام همواره دعوت به جنگ با مذهب کفر کرده است . نه بی مذهبی ، و اینکه اسلام همواره دعوت به جنگ با مذهب کفر کرده است نه به جنگ با لا مذهبی مثلاً ماتریالیسم و مارکسیسم که این جنگها اختراع مذهب شرک است !
3- یکی از تفاوت های این دو بینش قضاوت درباره ی اخلاق است . از نظر اسلام انقلابی ، مبارزه محور است ، آنتی تز بودن ، محور و اساس است بر خلاف انقلاب اسلامی .
4- تفاوت دیگر در خوشبینی و بدبینی نسبت به گذشته و تاریخ است . از نظر اسلام انقلابی گذشته سراسر ظلم و ظلمت و بدبینی است و جهان تاکنون به ناحق و باطل بر پا بوده است ، برخلاف انقلاب اسلامی که [ معتقد است] همواره غلبه با حق است .
5- تفاوت دیگر در آینده ی تاریخ است که هر دو به آینده ی تاریخ و بشریت خوشبینند اما اسلام انقلابی آینده را و پیروزی را از محرومین می داند و انقلاب اسلامی از انسان مؤمن به رشد فکری و اخلاق و پیوستگی به عقیده و ایمان رسیده .
6- از نظر اسلام انقلابی در طول تاریخ همواره مذهب علیه مذهب می جنگیده نه مذهب علیه نا مذهبی ، و اکنون نیز وظیفه ی مذهب جنگیدن علیه مذهب است . پس مذهب توحید و شرک همواره در برابر یکدیگر بوده اند نه مثلاً اسلام و مسیحیت یا یهودیت ، یا اسلام و الحاد ، اسلام و ماتریالیسم که این جنگها انحراف است !
7- از نظر اسلام انقلابی خاستگاه مذهب توحیدی محرومینند و خاستگاه مذهب شرک ، اغنیاء ، و جنگ مذهب با مذهب همین جنگ دو طبقه است !

تعریف حکومت و ضرورت آن (3)

اگر حکومت را بخواهیم تعریف کنیم یک وقت است آنچه را که وجود دارد و وجود داشته به عنوان امری موجود تعریف می کنیم . مثلاً حکومت امروز ایران ، عراق ، شوروی ، چین ، فرانسه ، انگلیس که شکلهای مختلفی دارند و البته جامعه مشترک هم برای همه ی آنها می توان پیدا کرد . و یک وقت حکومت را به عنوان امری که باید باشد می خواهیم تعریف کنیم که قهراً تعریف امری اعتباری خواهد بود . و این امور از طریق نوع نیازی که به آنها هست ، اعتبار می شوند و از طریق آثاری که بر آنها مرتبت می شود، تعریف می شوند . جامعه نیازمند است به حکمران ، وضع قانون ، اجرای قانون ، مصالح کلی جامعه در مقابل فرد ، وحدت ، تأمین امکانات اجتماعی ، دفاع از هجوم اقوام و ملل دیگر ، جلوگیری از تجاوزات افراد در داخل و حفظ و آزادی و امنیت افراد از تجاوز افراد دیگر ، مدیریت ، قضاوت و فصل خصومات ،ارتباط و عهد و پیمان و معامله با واحدهای اجتماعی دیگر ، تعلیم و تربیت ، بهداشت ، حفظ مواریث فرهنگی . امثال اینها اموری است که به واسطه ی توسعه ی تمدن، ضرورت نوعی هماهنگی کلی پیش آمده و حکومت مسؤول هماهنگی و مدیریت آنهاست . و الاّ در گذشته تلگراف و تلفنی نبود ، فقط پست بود که معلوم نیست دولتی بوده یا ملی . برق و نیرو هم نبود . ولی بهداشت ، فرهنگ و هنر ، آموزش و پرورش و امثال آن بود ولی ملی بود . و امروز در بعضی کشورها این امور ملی است و دولت به عنوان مظهر وحدت و مظهر مدیریت و مظهر امکانات و تسهیلات اجتماعی بر اینها نظارت می کند .
پس دولت و حکومت در حقیقت یعنی مظهر قدرت جامعه در برابر هجوم خارجی و مظهر عدالت و امنیت داخلی و مظهر قانون برای داخل و مظهر تصمیم های اجتماعی در روابط با خارجی . اما در مورد ضرورت حکومت ، مارکسیسم دولت را و دین را ساخته ی احتیاج عمومی جامعه نمی داند بلکه ساخته ی یک طبقه می داند که پس از پیدایش مالکیت و اختصاص منابع ثروت به یک طبقه ، آن طبقه دولت را یعنی در واقع زور به عنوان یک نیروی بیرونی برای اخضاع طبقه استثمار شده و دین را به عنوان یک نیروی درونی برای اقناع آن طبقه اختراع کرد ، و در دوره ی اشتراکی قبلی نه دین بوده و نه دولت ، در اشتراک نهایی نیز همچنین . ولی همچنان که گفتیم آنجا که جامعه بی طبقه نیز باشد ، عدالت داخلی خود به خود اجرا نمی شود و جرم خود به خود از بین نمی رود که حفظ امنیت داخلی نیازمند به یک قدرت متمرکز نباشد ، و همچنین یک جامعه ی اشتراکی نیز نیازمند به دفاع ملی و نیازمند به دفاع خارجی است و نیازمند به فصل خصومات و اجراء حدود و مجازاتها است مگر این که فرض کنیم آینده ی بشریت یکپارچه است پس دشمن خارجی وجود ندارد و رابطه با خارج وجود ندارد پس نه وزارت دفاع لازم است نه وزارت خارجه . چون ریشه ی همه ی تجاوزات و عصیان ها مالکیت است پس نیازی به دادگستری و همچنین به شهربانی و ژاندارمری و بالاخره به حفظ امنیت نیست ، پس نیاز به دولت نیست . ولی باز هم این سؤال مطرح می شود که نیازهای ثانوی ناشی از توسعه ی تمدن ایجاب می کند ارشاد و هدایت و مدیریت را در عصر توسعه. پس نیاز به دولت و حکومت به عنوان این مظهر است .

زن و انقلاب اسلامی (4)

در فاصله ی این ده سال تحول شگرف در زندگی ما ایرانیان پدید آمد ، انقلابی عظیم و خیره کننده رخ داد که چشم جهانیان را خیره کرد ، همه را به اعجاب وتحسین واداشت ، کشور ایران وارد مرحله ی نوینی از تاریخ خود شد ، رژیم کهن شاهنشاهی را به دور افکند و دست اندرکار تحقق بخشیدن نظام اسلامی است و سر آن دارد حوزه وسیع منطقه اسلامی راکه صدها میلیون مسلمان را در بر گرفته است ، به راه خود بکشاند و جهان سومی به نام جهان اسلام بیافریند . انقلاب اسلامی ویژگیهایی دارد که در مجموع خود آن را در میان همه ی انقلاب های جهان بی نظیر و بی رقیب ساخته است . یکی از آن ویژگیها ذی سهم بودن بانوان است . بانوان سهم بزرگی از انقلاب را به خود اختصاص دادند و این حقیقتی است که جملگی برآنند . رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی ایران بارها با تکریم و تحسین از نقش فعال بانوان یاد کرده اند و احیاناً سهم آن را عظیم تر از سهم مردان شمرده اند . رهبر کبیر انقلاب با تیزهوشی و تیزبینی خاص خود دریافته بودند که انقلاب اسلامی ایران بدون شرکت بانوان به ثمر نخواهد رسید ، از این رو شرکت آن را در مراسم انقلابی واجب و لازم دانستند ، و حتی موافقت پدر یا شوهر را لازم ندانستند . بانوان با ایمان ما ، پس از آن که از فرمان رهبر آگاه شدند با حفظ اصول و موازین اسلامی از هیچگونه فداکاری در راه به ثمر رساندن انقلاب خوداری نکردند ، پا به پای مردان راهپیمایی کردند ، شعار دادند ، در تظاهرات شرکت کردند ، شهید دادند ، زندان رفتند ، شکنجه کشیدند ، آواره خانه و خانواده شدند ، دربدری کشیدند ، محرومیتها متحمل شدند . به نظر می رسد این چنین نقش تاریخی برای زن در جهان بی سابقه است . در تاریخ اسلام خودمان تنها در صدر اسلام است که می بینیم بانوان نقش مؤثری از نظر سیاسی یا نظامی یا فرهنگی ایفا کرده اند ، در دوره های آخر تدریجاً این نقش ضعیف شده و احیاناً به صفر رسیده است و همین جهت ایجاب می کند که تحقیق کنیم چه عواملی موجب گشت که زن بار دیگر در صحنه تاریخ ظاهر شود و تاریخ را از «مذکر» بودن محض خارج کند و آن را « مذنّث » = ( مذکر و مونث) نماید ؟
زنان در طول تاریخ تنها مولد و زاینده مردان و پرورش دهنده جسم آنها نبوده اند ، بلکه الهام بخش و نیرو دهنده و مکمل مردانگی آنها بوده اند . زنان از پشت صحنه و از پشت جبهه جنگ همواره به مردان مردانگی می بخشیدند . ما در بسیاری از اشعار حماسی عربی و فارسی می بینیم که دلیران و دلاوران در حماسه های خود زنان را مخاطب قرار داده و از مردانگی و شجاعت و دلاوری خود داد سخن داده اند ، گویی مرد آگاهانه و یا نا آگاهانه از همه دلیریها و دلاوری های خود رضایت و تحسین و جلب رضایت زن را منظور می داشته است . زن نقش سازندگی غیر مستقیم تاریخی خود را مدیون اخلاق ویژه جنسی خویش ، یعنی حیا و عفاف و تقوا ودورباش زنانه خویش است . آنجا که زن دورباش حیا و عفاف را حفظ نکرده و خود را به ابتذال کشانده این نقش تاریخی را از دست داده است .

نقش و هدف نهضت روحانیت در انقلاب (5)

ما اگر بخواهیم هدفهای این نهضت را تشریع بکنیم آن هم در یک جلسه ، بهتر این است که یک مقایسه اجمالی بکنیم . بعضی مصلحان اسلامی مثل سید جمال الدین اسد آبادی به صورت فردی، قیامهای اصلاحی خودشان را داشته اند و نیز هدفهای نهضتهای صد ساله ی اخیر که یا به رهبری روحانیت و یا با شرکت و تأیید روحانیت صورت گرفته است و هر کدام هدفی داشته است مثل جنبش تنباکو که یک نهضت ضد استعماری اقتصادی بود ، و یا نهضت استقلال عراق که آن هم ضد استعمار اقتصادی بود و به رهبری روحانیت صورت گرفت ؛ بعد از جنگ بین الملل اول و متلاشی شدن حکومت عثمانی انگلیسیها عراق را احتلال و اشغال کردند . روحانیت شیعه در آنجا قیام کرد . آیت الله میرزای شیرازی فرمان جهاد داد ، مسلمانان کشته های زیادی دادند تا بالاخره استقلال عراق را به دست آوردند . آن هم یک مبارزه ی ضد استعماری بود ولی ضد استعمار سیاسی . ودیگر مبارزه و جنبش مشروطیت که در آن ، روحانیت یکی از دو شریک بزرگ بود یعنی روحانی و غیر روحانی هر دو در آن شرکت داشتند . جنبشی بود که ماهیت سیاسی داشت ، جنبشی بود ضد استبدادی . ودیگر جنبش ملی شدن صنعت نفت در بین سالهای 29 تا 32 که آن هم جنبش بزرگی بود در کشور ما ، یک جنبش ضداستعمار اقتصادی که باز در این نهضت روحانیت شریک و مؤید بود ولی منحصر به روحانیت بود . این نهضت هم ماهیت ضد استعماری داشت . بنابراین جنبش تنباکو ماهیت ضد استعماری اقتصادی ، جنبش عراق ماهیت ضد استعمار سیاسی ، جنبش مشروطیت ماهیت ضد استبداد و جنبش نهضت ملی شدن صنعت نفت ماهیت ضد استعمار اقتصادی داشته است .
آیا هدف این نهضت همان هدف جنبش تنباکو است یعنی ضدیت با استعمار اقتصادی ؟ آری و نه . آری یعنی آن هم جزء هدفهای این نهضت است و نه ، اما منحصر به آن نیست . آیا ضد استعمار سیاسی است نظیر انقلاب عراق ؟ باز آری و نه ، آن هم جزء هدفهاست ولی محدود به آن نیست . آیا ضد استبداد است ؟ آری و نه . آیا ضد استعمار اقتصادی است مثل نهضت ملی شدن صنعت نفت ؟ بازآری و نه . ضد استعمار است اما محدود به آن نیست . آیا برای آن چیزی است که امروز آن را حقوق بشر می نامند ؟ باز آری و نه. ما به آنچه که طرفداران حقوق بشر می گویند احترام می گذاریم ولی به عنوان جرئی از هدفهای نهضت اسلامی خودمان نه به عنوان تمام هدفهای این نهضت . دموکراسی چطور ؟ باز آری و نه .
علتش این است که این نهضت ماهیت صد در صد اسلامی پیدا کرده و در تمام اقشار جامعه ی ما نفوذ کرده است آن هم چه نفوذی ! وقتی که مثلاً یک دعوت به تعطیلی ، دعوت به اعتصابی از ناحیه ی رهبران و بالخصوص رهبر بزرگ صادر می شود ، در تمام اقشار این مملکت طنین می افکند ، در شهر همان مقدار طنین دارد که در میان بی سواد ، در میان کارگر همان مقدار طنین دارد که در میان کشاورز و در میان معلم و در میان طلبه و دانشجو ، چون سر و کارش با یک نوع آگاهی دیگری است نامش خدا آگاهی است . تذکرات ، تذکرات پیامبرانه است ؛ همه هدفها را با نورافکن خود آگاهی خدایی می بیند .

پی نوشت ها :

1- پیرامون جمهوری اسلامی ص139.
2- همان کتاب ص145.
3- همان کتاب ص151-150
4- همان کتاب ص41.
5- همان کتاب ص69 .